English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2987 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
image U نشان دادن تصویر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
images U نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
auto U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
Other Matches
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
illustrator U نشان دهنده تصویر کش
illustrators U نشان دهنده تصویر کش
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
transparencies U مقداری از یک تصویر دیگر در زیر آن نشان میدهد
transparency U مقداری از یک تصویر دیگر در زیر آن نشان میدهد
commonest U استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
crossbones U تصویر دو استخوان متقاطع درزیر جمجمه که نشان پرچم دزدان دریایی است
common U استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
commoners U استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
tracking symbol U علامت کوچکی روی صفحه نمایش تصویر که محل مکان نما را نشان میدهد
display controlled U نمایش منطقه در روی صفحه رادار راداری که تصویر ان مستقیما نشان داده میشود
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
elevators U نشانه دهنده کوچک گرد که در یک Scroll bar که محل شمارا در یک متن یا تصویر بزرگ نشان میدهد
elevator U نشانه دهنده کوچک گرد که در یک Scroll bar که محل شمارا در یک متن یا تصویر بزرگ نشان میدهد
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
adapter U در کامپیوتر که حاوی دستورات نرم افزاری مبدل به سیگنالهای الکتریکی است تا گرافیک را در صفحه تصویر متصل به آن نشان دهد
crop mark U در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
display highlighting U جلوه دادن تصویر
image enhancement U جلوه دادن تصویر
illustrate U شرح دادن نشان دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
flag U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
balances U قرار دادن متن و تصویر در یک صفحه به یک روش جذاب
balance U قرار دادن متن و تصویر در یک صفحه به یک روش جذاب
evincing U نشان دادن
evinces U نشان دادن
evinced U نشان دادن
evince U نشان دادن
introducing U نشان دادن
indicated U نشان دادن
indicates U نشان دادن
indicate U نشان دادن
showed U نشان دادن
show U نشان دادن
point U نشان دادن
introduce U نشان دادن
introduced U نشان دادن
introduces U نشان دادن
showŠetc U نشان دادن
ante U نشان دادن
register U نشان دادن
exerted U نشان دادن
exerting U نشان دادن
exerts U نشان دادن
imbody U نشان دادن
to put forth U نشان دادن
adumbrate U نشان دادن
actuate U نشان دادن
to show up U نشان دادن
registering U نشان دادن
registers U نشان دادن
exert U نشان دادن
runs U نشان دادن
shows U نشان دادن
vision U یا نشان دادن
visions U یا نشان دادن
run U نشان دادن
demonstrating U نشان دادن
demonstrate U نشان دادن
demonstrated U نشان دادن
demonstrates U نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن عاطفه
exemplified U بانمونه نشان دادن
graph U با نمودار نشان دادن
exemplifies U بانمونه نشان دادن
exemplify U بانمونه نشان دادن
exemplifying U بانمونه نشان دادن
squirm U ناراحتی نشان دادن
squirmed U ناراحتی نشان دادن
squirming U ناراحتی نشان دادن
squirms U ناراحتی نشان دادن
televising U با تلویزیون نشان دادن
foreshown U از پیش نشان دادن
blaze U باتصویر نشان دادن
blazed U باتصویر نشان دادن
blazes U باتصویر نشان دادن
prefigure U از پیش نشان دادن
prefigures U از پیش نشان دادن
prefiguring U از پیش نشان دادن
televise U با تلویزیون نشان دادن
hang back U بی میلی نشان دادن
televised U با تلویزیون نشان دادن
prefigured U از پیش نشان دادن
televises U با تلویزیون نشان دادن
graphs U با نمودار نشان دادن
emote U هیجان نشان دادن
responded U واکنش نشان دادن
respond U واکنش نشان دادن
reacted U واکنش نشان دادن
cough up <idiom> U بی تمایلی نشان دادن
for crying out loud <idiom> U نشان دادن عصبانیت
react U واکنش نشان دادن
to hang back U بیمیلی نشان دادن
to be illustrative of U با عکس نشان دادن
forcing U خشونت نشان دادن
forces U خشونت نشان دادن
responds U واکنش نشان دادن
reacting U واکنش نشان دادن
marshals U به ترتیب نشان دادن
marshalled U به ترتیب نشان دادن
marshaling U به ترتیب نشان دادن
marshaled U به ترتیب نشان دادن
marshal U به ترتیب نشان دادن
playoff U نشان دادن فیلم
playoffs U نشان دادن فیلم
adumbration U نشان دادن خلاصه
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit . U خودی را نشان دادن
reacts U واکنش نشان دادن
force U خشونت نشان دادن
emblems U با علایم نشان دادن
decorate U نشان یامدال دادن به
displayed U نشان دادن اطلاعات
by show of hands U با نشان دادن دست
showdowns U نمونه نشان دادن
measure U اندازه نشان دادن
displays U نشان دادن اطلاعات
display U نشان دادن اطلاعات
displaying U نشان دادن اطلاعات
pretypify U قبلا نشان دادن
louts U نفهمی نشان دادن
pragmatize U واقعی نشان دادن
decorates U نشان یامدال دادن به
rubricate U قرمز نشان دادن
rubricize U قرمز نشان دادن
emblem U با علایم نشان دادن
keep at something U پشتکار نشان دادن
lout U نفهمی نشان دادن
showdown U نمونه نشان دادن
decorating U نشان یامدال دادن به
displayed U نشان دادن ابراز کردن
dogmatize U تعصب مذهبی نشان دادن
emblematize U بطور کنایه نشان دادن
to do homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
phew U برای نشان دادن بیزاری
to pay homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
phew U برای نشان دادن بی تابی
display U نشان دادن ابراز کردن
to render homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
displays U نشان دادن ابراز کردن
displaying U نشان دادن ابراز کردن
projected U فاهر کردن نشان دادن
rogue U رذالت و پستی نشان دادن
rogues U رذالت و پستی نشان دادن
representation U عمل نشان دادن چیزی
projects U فاهر کردن نشان دادن
representations U عمل نشان دادن چیزی
react U عکس العمل نشان دادن
reacted U عکس العمل نشان دادن
reacting U عکس العمل نشان دادن
represent U بیان کردن نشان دادن
chronogram U نشان دادن سنوات تاریخی
reacts U عکس العمل نشان دادن
represented U بیان کردن نشان دادن
represents U بیان کردن نشان دادن
project U فاهر کردن نشان دادن
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
chart U بر روی نقشه نشان دادن
To show ones mettle . U غیرت خود را نشان دادن
indexes U نشان دادن بصورت الفبایی
indexed U نشان دادن بصورت الفبایی
index U نشان دادن بصورت الفبایی
to jump at something [colloquial] U به چیزی واکنش نشان دادن
give someone the green light U چراغ سبز نشان دادن
carry the torch <idiom> U نشان دادن وفاداری به کسی
charted U بر روی نقشه نشان دادن
charting U بر روی نقشه نشان دادن
to give a warm welcome U روی خوش نشان دادن به
lay down the law <idiom> U راه را به کسی نشان دادن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
to keep one's temper U متین بودن نشان دادن
give in <idiom> U راه را به کسی نشان دادن
you don't say <idiom> U نشان دادن تعجب ازشنیدهها
charts U بر روی نقشه نشان دادن
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
overreacts U بیخود واکنش نشان دادن
overreacting U بیخود واکنش نشان دادن
overreacted U بیخود واکنش نشان دادن
turtledove U عزیز محبت نشان دادن
show one round U همه جا را به کسی نشان دادن
turtledoves U عزیز محبت نشان دادن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
picture U سینما با عکس نشان دادن
example U بامثال ونمونه نشان دادن
examples U بامثال ونمونه نشان دادن
pictured U سینما با عکس نشان دادن
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن احساس درد
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1اصلاح ترجمه
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
4express, overexpression
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com